در ميان اشعار بعضي تک بيت‌ها خيلي دست به دست شد ودر اين توالي و توارد نام شاعرش از ياد رفت و شعر باقي ماند:


بس که عادت کرده ام بر قامت استاده ات

روي تختي و همين عکس تو من را مي کشد


** تو رهبر میلیون ها دلی

البته در اين فرصت کوتاه شاعران از اقوام مختلف کشورمان هم شعر به زبان و لهجه خودشان هم سرودند که يکي از اين اشعار، شعري به زبان آذري و سروده بابک قوجا زاده بود. شاعر در اين شعر که در ادامه مي‌آيد براي رهبر انقلاب آرزوي سلامت کرده و قلب هزاران ايراني را نگران حال ايشان و بسته به لبخندشان دانسته است:


عؤمرون اوزون اولسون اوره يين بويدا / حياتين شاد اولسون گؤزلرين کيمي

آرخان دا برک اولسون ييخيلماز اولسون / دوشمه ني قورخودان سؤزلرين کيمي

آللاه دان ايسته ريک جان ساغليغيني / ياشارسان هر زامان اوره ييميزده

باشيميز سنينله هر زامان اوجا / سندن دير خيريميز ، امه ييميزده

اوزاق دان اوزاغا اليم چاتماسا / هر گئجه دوعالار يوللارام سنه

گؤره سن نه اولار گؤروش قيسمتي / بير گونده دولانيب پاي دوشه منه

ميليونلار اوره يين رهبري سن سن / سنله سعادته چاتميشيق هر آن

حققين ، حقيقتين گؤرکه مي سن سن / امر ائتسن سؤزونه جانيم دا قوربان



**عهـــد کردم سلامـتِ جــانـت/ صد و دَه ذِکـر ياعلـي(ع) گويم

سياوش اميري هم از شاعراني بود که در واکنش به اين اتفاق شعري سرود:



جان ايـــران! سلام آقـــا جــان / جان به قربان جانـت اي سيـّد!

هــر چه دارم فـداي لبـخـنــدت / زنـده نام و نشــانـت اي سيـّد!

ربع قرنست «امام» من هستي / چو عـزيز عــزيـز رهـــــرايي(عج)

گرچه خورشيـد شيعيان پنهــان / مــاهِ روشن! شمـا که پـيــدايي

آسمـــانِ «نگـــاه» مـــــردم را / اي درخشنده ماهِ خوش سيما

با نگــاهـت همـاره روشن کــن / بخت يارت همـيـشه باد، آقــــا

شُکــر يزدان سلامـتـي مـــولا / نـذر خــود را ادا کنم سيــّد!

با سپاس خـــداي بي همـتـــا / من به عهـدم وفـا کنم سيــّد!

عهـــد کردم سلامـتِ جــانـت / صد و دَه ذِکـر ياعلـي(ع) گويم

گــر که گستـاخيم ببخشايـيـد / ذِکــر خود را بسي جَلي گويم

ياعلـي(ع) ذِکـر عاشقان باشد / ياد حيــدر(ع) صفــا دهد دل را

شک ندارم که ذِکـر آن حضرت / مي گـُشـايـد کـَلاف مشکل را

شُکــر ايزد که حالتان خوبست / من به شُکرانه شعــر تَر گفتم

سايــه تان مُستدام، پُـر برکت / حـالـيـا درد دل، «پـــدر» گفتم



**نذر کردم دردهايت مال من باشد عزيز...

يکي ديگر از شعرهاي بسيار زيبايي که در واکنش به اين اتفاق سروده شد نيز در ادامه مي‌آيد:



بند بند از هم گسست اين قلب طوفان ديده‌ام

 / روي تخت افتاده اي آقاي باران ديده‌ام



نذر کردم دردهايت مال من باشد عزيز.. / درد هايت مال منانگار درمان ديده ام



قند مي ريزد ز لب هايت همه دم رهبرا / خوشه خوشه بر لبت خرماي کرمان ديده ام



نطق هاي آتيشنت برده کف از دشمنان  / پاي نطقت تيغه ي فولاد زنجان ديده ام



تو همان اوجي که بالاتر ز ماه و انجمي

 / در هوايت صد هزار عباس دوران ديده ام



نذر هاي من رديف شعر را تغيير داد / بهر تو (امن يجيب) از دست قرآن چيده ام





**قوّت چشم من از قوّت چشمان تو بود

حسن شالبافان از مداحان و شاعران کشورمان هم اين شعر را سرود:


خبر آمد که تو بيمار شدي! زار شدم ... / با دلم بر سر بالين تو احضار شدم

قوّت چشم من از قوّت چشمان تو بود / چشم بيمار ترا ديدم و بيمار شدم


شعري زير نيز يکي ديگر از شعرهاي پرمخاطبي بود که بلافاصله سروده و دست به دست شد


دردت به جان، جان‌به‌لبم کرده‌اي، ببين!



يک‌رنگ رنگ روز و شبم کرده‌اي، ببين!




تو تب کني، مرده‌ام آقا، به جان تو



مقتول تيغ تاب و تبم کرده‌اي، ببين!




من نذر کرده‌ام که چو شمعي بسوزمت



با يک کرشمه در تعبم کرده‌اي ببين!




شاعر شدند کل جوانان عاشقت



اهل سرودن و ادبم کرده‌اي، ببين!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: